دردونه مامان وبابادردونه مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

❤محمد جونـــــــــم❤

هفت ماه عاشقی

    دست......جیغ.......هورا اااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   محمد جونم         ماهگیت مبارک       وروجک خوشمزه ما هفت ماه باهم دیگه زندگی کردیم و نفس کشیدیم   کاش ساعت ها بایستند و ما فقط و فقط به تو نگاه کنیم و با تو عشق کنیم.      جیجرمن تو این روزا خیلی شیطون شدی ماشالله خیلی خراب کاری میکنی به همه جای خونه سرک میکشی و ذوق میکنی.   داری تمرین میکنی که چهار دست و پا بری.یه مقدارم تو روروئکت راه میری ماشالله... به اضافه غذا جدیدا بستنی هم میخوری بستنی من و خیلی دوسش داری ...
11 ارديبهشت 1393

به همین سادگی به همین خوشمزگی!

چند روز پیش تو وبلاگ یکی از دوستام میخوندم که کودک بین 4 تا 6 ماه باید عادت کنه خودش بخوابه.هرچند اولش نشدنی به نظرم اومد ولی تصمیم گرفتم که همچین پروژه بزرگی رو آقا پسری پیاده کنم اونم کی؟وسط امتحانای میان ترمم خلاصه بعد از یه تلاش سه روزه و تحمل گریه های شدید موفق شدم محمدجونم الان بعد از اینکه 10 دقیقه کنارش دراز میکشم و براش لالایی میخونم میخوابه. قبل از این آقا رو یه نیم ساعتی مینداختم رو پام تا بخوابه خدارو شکر که به خوبی تموم شد ...
7 ارديبهشت 1393

یه روز خوب.............

سلام کنجد مامان و بابا پسرخوشگلم تو این روزا خیلی وروجک شدی به همه جا سرک میکشی و به همه چی دست میزنی آخه مثلا من امتحان دارم نیم وجبی ولی در هرصورت من عاشقتم. جمعه رفته بودیم روستای مادرجون اینا که خیلی خوش گذشت منم که فقط از شما عکس می گرفتم اینم نمونه ای از شیطنتای فسقل ما پشت بخاری گیر کرده بودی و فقط داد میزدی جیگل بابا روروئک سوار شده یعنی فدایی خنده هاتم این لباس تازه برات خریدیم نانازی   ...
1 ارديبهشت 1393

نوروز 1393

سلام مهربون امسال عید اولین عید شما بود البته اولین عیدی بود که شما حضور خارجی داشتی.سال پیش حضور داخلی داشتی چون که تو دل مامانی بودی عزیزم. شما تو ایام عید اصلا اذیت نکردی وپسر خیلی خوب و خوش اخلاقی بودی من و بابایی هم خیلی خوشحال بودیم هرجا هم که میرفتیم عید دیدنی همه از خوش اخلاقی وخنده رو بودن شما تعریف می کردن و تو دل من و باباجونی هم قند آب می کردن شما حدود 300 هزارتومن هم عیدی جمع کردی و دوباره من وبابایی خیلی خوشحال شدیم سال تحویل هم خونه مادرجون(مامان مامان)بودیم که اونجاهم خیلی خوش گذشت بعدشم که عید دیدنیامون شروع شد که خیلی زیاد بود وخسته شدیم پسر خوشتیپ من آماده شده برای رفتن به عیددیدنی ...
25 فروردين 1393
1