دردونه مامان وبابادردونه مامان وبابا، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره
عاشقانه های ناب ماعاشقانه های ناب ما، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

❤محمد جونـــــــــم❤

هنرنمایی مامان

سلام پسر گلم خوبی جونم میدونم خیلی دیر به دیر میام اینجا ولی چی کار کنم وقت نمیکنم شما ماشالله روز به روز بزرگتر میشی و من باید وقت بیشتری برات بذارم البته من از این بابت خوشحالم.کارای خونه هست،درسای خودم هست ویه عالمه کار عقب افتاده برای عید. عشق خوشگلم فعلا این عکسا رو داشته باش پست بعدی میام با یه عالمه حرف   ...
5 اسفند 1392

4 ماهگی عسل پسری مبارک

  خدارو شکر چهار ماهگی محمدجونم با خوبی و خوشی تموم شد و پسرما دو روزه که رفته تو پنج ماهگی.   جوجوی مامان باورم نمیشه از روز اولی که تو بیمارستان بغلت کردم وبوت کردم چهار ماه گذشته.   باورم نمیشه شبایی که دل درد داشتی و نمی تونستی بخوابی و تا صبح گریه می کردی وبیدار بودی تموم شده البته تقصیر شما نبود که دلت درد میکرد دیگه عزیزم.ولی آقا پسری هنوز بد شیر میخوره.   ایشالله اینم هرچه زودتر درست بشه.   ولی خودمونیما این چهار ماه خیلی زود گذشتش. اینم محمدآقا چهارماهه راستی پسرم تازه یاد گرفته بوو بوو میکنه.الهی فدای پیشرفتات بشیم جان جان     ...
1 اسفند 1392

واکسن چهار ماهگی عشق ما

شنبه صبح قبل از اینکه بریم خانه بهداشت به محمد جون قطره استامینوفن دادم تا زیاد اذیت نشه.وقتی رسیدیم اونجا،آقا خوشگله بیدار بود.اول رفتیم برای قد و وزن خدارو شکر بعد از چند ماه غصه خوردن مامان و بابا وزن محمدآقا خوب شده بود و من وبابایی خیلی خیلی خیلی خوشحال شدیم بعدش رفتیم اتاق واکسن،آقا همین که آمپول زد به پای محمد (الهی مامان براش بمیره) یه جیغ زد و شروع کرد به گریه کردن حالا گریه نکن کی گریه بکن... بعدش جیگرم تا شیر خورد آروم شد و خوابید.وقتیم اومدیم خونه خواب بود اینم جای واکسن پسملم بعداز زدن واکسن دو ماهگی محمد گریه نکرد فقط تب شدیدی کرد وما رو خیلی ترسوند ولی این دفعه خداروشکر گریه نکرد که هیچ،تبشم بالا نرفت.جیگر...
13 بهمن 1392

یک ماهگی تا چهار ماهگی محمد نفسی

سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام تو این چهار ماه به دلایلی نتونستم برای پسر گلم وبلاگ درست کنم حالا که درست کردم میخوام از اون اولی که به دنیا اومد براش تو وبش بذارم. تو این چهار ماه خیلی چیزا تغییر کرد،اول اینکه من و بابایی محمد خیلی تجربمون تو بچه داری بیشتر شد،دوم اینکه آقا پسر ما از سه ماهگی دیگه شبا گریه نمی کرد و می خوابید و الانم می خوابه ،بعدشم اینکه فسقل ما هرروز داره بزرگتر و بزرگتر میشه ماشالله................... عکسای چهار ماه گذشته: 1ماهگی لپ لپ این عکس فردای تولد پسرم که آروم تو رختخوابش لالا کرده گلم   مدلای خواب ناناز ما       من و باباجونی عاشق این عکسیم.ن...
13 بهمن 1392